کد مطلب:41775 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

وحدت رویه











با توصیه و سفارش ابوبكر، عمر به خلافت رسید. رفتار من در این دوره همان رفتاری بود كه در زمان زعامت رفیقش داشتم. عده ای از اصحاب رسول خدا(ص) كه بعضی از آنها امروز در جمع ما نیستند رحمت خدا بر آنها باد نزد من آمدند و اظهار پشتیبانی كردند و از من خواستند تا برای اخذ حقم به پا خیزم.

پیشنهادی كه پیش از این نیز در دوره خلافت ابوبكر از آنها شنیده بودم. اما پاسهی كه به آنها دادم همان پاسخی بود كه قبلاً از من شنیده بودند، چه اینكه برنامه من (بنا به وصیت رسول خدا(ص)) خبر و بردباری و تحمل سهتیها برای خدا (و همراهی با مردم) بود.

من اگر آن روز با مردم همراه نمی گشتم بیم آن می رفت كه بزودی شاهد تباهی اجتماعی باشم كه رسول خدا(ص) با سیاستی عمیق آن را پی نهاد و در راه برپایی آن رنجها كشید. او مردم را گاهی با نریم و زمانی به درشتی و گاه با ترس و زور شمشیر گرد هم آورد (و از دسیدگی به آنها كوتاهی نكرد) تا آنجا كه آنها با آسایش و در كمال سیری و برخورداری از پوشش و لباس و روانداز می زیستند، در حالی كه ما دودمان پیامبر در اتاقهای بی سقف زندگی می كردیم و در و پیكر خانه های ما را شاخه های نخل و مانند آن تشكیل می داد. نه فرشی داشتیم و نه رواندازی. بیشتر افراد خانواده فقط یك جامه داشتند كه به نوبت، در نمازها از آن استفاده می كردند. چه روزها

[صفحه 318]

و شبهایی كه با گرسنگی به سر آوردیم... تازه اگر گاهی هم از سهم غنایم جنگی آنچه را كه خداوند خالصه ما قرار داده بود به دست می آمد و دیگران در آن حقی نداشتند، رسول گرامی (ص) صاحبان زر و سیم را به منظور جذب و گایش آنان به اسلام، بر ما مقدم می داشت و آنچه كه سهم خود و خانواده اش بود به آنان می بخشید.

یك چنین اجتماعی را كه رسول خدا(ص) با این خون دل فراهم آورده بود من از همگان بر حفظ و نگهداری آن سزاوارتر بودم (و نیز وظیفه من بود) كه نگذارم آن بنای عظیم از هم فرو پاشد و به راهی كشیده شود كه هرگز روی نجات به خود نبیند و تا پایان عمر گرفتار باشد.

من اگر آن روز (بكروی می كردم و به مخالفت خود ادامه می دادم و) مردم را به یاری خود فرا می خواندم، آنها ناگزیر در برابر من یكی از دو حال داشتند:

یا با من همراهی می كردند و با مخالفان می جنگیدند، كه در این صورت كشته می شدند و از پای در می آمدند. و یا اینكه از یاری من سرباز می زدند كه در آن صورت به واسطه سرپیچی و خودداری از اطاعت من كافر می شدند....

قال علی (ع):... واجتمع الی نفر من اصحاب محمد ممن مضی و ممن بقی فقالوا لی فیها مثل الذی فالوا لی فی اختها، فام یعد قولی الثانی قولی الاول صبرا و احتسابا و یقینا اشقاقا من ان تفنی عصبه تالفهم رسول الله (ص) باللین مره و باشده اخری و بالبذل مره و بالسیف اخری حتی لقد كان من تالفه لهم ان كان الناس فی الكر و القرار و الشبع و الری و اللباس و الوطا و الدثار و نحن اهل بیت محمد لاسقوف لبیوتنا و لا ابواب و لا ستور الا الجرائد و ما اشبهها و لا وطا لنا و لا دثار علینا و یتداول الثوب الواحد فی الصلاه اكثرنا و نطوی اللیالی و الایام عامتنا و ربما اتانا الشی مما افاه الله علینا و صیره لنا خاصه دون غیرنا و نحن علی ما وصفت من حالنا فیوثر به رسول الله (ص) ارباب النعم و الاموال تالفا منه لهم فكنت احق من لم یفرق هذه العصبه

[صفحه 319]

التی الفها رسول الله (ص) و لم یحملها علی الخطه التی لا خلاص لها منها دون بلوغها و فنا اجالها لانی لو نصبت نفسی فدعوتهم الی نصرتی كانوا منی و فی امری علی احد منزلتین: اما متبع مقاتل، و اما مقتوا ان لم یتبع الجمیع و اما خاذل یكفر بخذلانه ان قصر فی نصرتی او امسك عن طاعتی.[1] .

[صفحه 320]



صفحه 318، 319، 320.





    1. خصال، ص 425؛ اختصاص، ص 172.